رو نوشت

می نویسم تا بنویسند نوشت از دلش یک رو نوشت

رو نوشت

می نویسم تا بنویسند نوشت از دلش یک رو نوشت

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

هشت

عید امسال هوا دلگیر بود

فاطمی بود روزگارش پیر بود

عید بود و ولی دل ها بارانی بود

چشم ها خیس ولی باز هم امید بود

امید از ماندن یار بود قرار یار بود

چشم زینب و حسین به در دیوار بود

در سوخته بود و میخ برافراشته بود

ای کاش که پشت در مادر نبود

ای کاش که علی این همه تنها نبود

ای کاش حیا بود و نفرت نبود

ای کاش رسول بود و آن در نبود

با این همه حال همه اش میگویم

سالی که نکوست از بهارش پیداست

روزی همه به دست مادر زهراست

هفت

به توکل اسم اعظمت

چگونه بنوسیم در حالی که رویایی ندارم و آسمان هم تار شده

ابر ها خشک و آب ها داغ شده

فقط روز ها را سپری می کنم بی آن که تو را ببینم و ببویم

ای کاش توان دیدن تو را داشتم ولی افسوس....

ای کاش می توانستم تیرگی های دلم را کنار بزنم ولی افسوس...

ای دل آرام بگیر

ای چشم کم ببار

ای روح کم بخوان

بگذار زمان بگذرد

زمان....

وازه ی عجیبی است

بگذار بگذرد

صبر راه حل درمان تو است

پس صبر کن تا رویایت بیاید

آری صبر و صبر و صبر .....